بسم الله الرحمن الرحیم
گویی فراموش شده است، نوع نگاهی که باید در تک تک افراد مسلمان مومن نهادینه شود و از آنان برون تراود!
ما نیامده ایم فقط برای زندگی کردن و از عهده زندگی کردن بر آمدن
ما آمده ایم تا مجاهده ای کنیم برای تعالی و برای بندگی
ما آمده ایم برای عبد بودن و عبد شدن و عبد ماندن
"و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" (ذاریات، 56)
و برای آن باید تلاشی کرد تا شایستگی آن را بدست آورد تا رحیمیت خداوند و لطفش روزی و رزقی بر تو عطا فرماید که مرتبه ای به بالاتر راه یابی و بهتر ببینی و بیشتر درک کنی و جامعتر بنگری و عمیق تر بفهمی و خالص تر عمل کنی
باید مجاهده و تلاش کرد برای این
یعنی باید این را دانست که اولاً چنین چیزی را از ما خواسته اند
تا نیت کنی که بدان برسی
و چون به این امر شناخت یافتی و نیتت خالصانه بود، اینک موقع مجاهده و تلاش است، مجاهده ای کامل با مال و جان و انفس و با شناخت و با توکل که فرمود:
"و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین" (عنکبوت، 69)
یا هو
بسم الله الرحمن الرحیم
*
فرصتها میگذرند گاهی آنقدر زود یا نه؛ معمولی، اما تو آنچنان غافلی که گمان نمیبردی چنین شود!!
در چند ماه قیمت طلا، سکه، دلار، لوازم خانگی، لپتاپ، پرینتر، لوازم خانگی، ورزشی و... چنان رفت بالا که نفهمیدی چه شد!
قیمتهایی که چند برابر شدند! گاهی میگویی یا میگویند ای کاش میخریدم زمانی که ارزان بود! بعد با خود میگویی میشد و میتوانستی بخری اما خوابی در چشمت افتاد و در متن واقعیتها و این روندها نبودی، هی گفتی نه نمیشود ارزان میشود از این گرانتر که دیگر نمیشود، کنترل میکنند و... چشم باز کردی طلا 115 هزار تومان، سکه 1145000، دلار 2900 تومان و به هیم منوال بقیه!!
این بحث روزهای امروز است...
در سر کار، در خانه، در مهمانی، در فکر...
*
عمر آدمی البته از این بدتر است!
اطرافیان آدمی از این زودتر ممکن است دیگر نباشند یا آنی دیگر نباشند که میشد بودند
سلامتی، نفس، عزت، جوانی، عمر، پاکی، ....
پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر، فرزند، دوست، همکار، معلم، استاد، همسایه، ...
و خود!
قدر میدانیم؟!
مواظب هستیم؟!
فرصت را میشناسیم؟!
به آنان توجه لازم را میکنیم؟!
خود را و دیگران را آماده کردهایم؟!
**
و عمری که میرود دیگر اما بر نمی گردد!
و آنچه که در پیش روی ماست، سخت و دشوار و دقیق است
بانگ رحیلمان در پیش است و خواب و غفلت دنیا بر ما مستولی...
**
و حال بنگریم که:
"والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"
بسم الله الرحمن الرحیم
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای
؛
تا کی چو زمین نهاد بودن سیلی خور خاک و باد بودن
تا چند چو یخ فسرده بودن در آب چو موش مرده بودن
چون باد دویدن از پی خاک مشغول شدن به خار و خاشاک
چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش
«الم یأن للّذین آمنوا تخشع قلوبهم لذکرالله و ما نزل من الحقّ و لا یکونوا کالّذین اُتواالکتاب من قبلُ فطال علیهم الاَمَدُ فقست قلوبهم و کثیرٌمنهم فاسقون» (حدید، 16).
بسم الله الرحمن الرحیم
انسانها را با همه پیچیدگیهایش میتوان شناخت...
انسان را میتوان از آرزوهایش شناخت، انسانها را میشود از حرفهایشان، از شوخیهایشان، از دوستانشان، از چیزهایی که با آنها انس دارند، یا از فضاهایی که در آن حس خوبی دارند شناخت، انسانها را میتوان حساسانه از رفت و آمدهایشان شناخت، از حرفهایی که میزنند، از تعاملاتی که با نزدیکترینهای خود، با خانواده خود دارند میتوان شناخت...
میشود از برنامهریزیهایش شناخت، برای چه برنامهریزی میکند، برای خرید خانه، برای ظاهر خانه و چیدمانش یا برای علمطلبی و مطالعاتش، برای خودسازی و تقویت اراده الهیاش، آیا برای بهتر شدنش برنامهای دارد، آیا این امور اصلاً مسأله ذهنی او هست یا نه چیزی است که روزمره زندگی است یکسری تکالیف واجب دارد و کارهایی که باید انجام دهد، دیگر ورای این انجام امور چیست یا چه باید باشد، یا به چه جایی باید رسید و اینکه اکنون و با این روند به چه رسیدهایم و به چه نه و چه باید گرد برای کیفیت این رسیدن و سرعت این رسیدن، اصلاً مسأله ندارد...
آنکه الهی است و میخواهد الهی باشد میشود مگر برای الهی شدنش راه و هدف و برنامهای نریزد
برای هر سفری یک فکری میکند، برای هر کاری و تغییری و حرکتی یک زمانی میگذارند و فکری میکنند میشود برای رسیدن به خدا که آنهمه ظرافت و دقت و حساسیت میطلبد هیچ کاری نکرد!!
... بعضی محیطها در آن اثری از خدا نیست،
یعنی تنها چیزی که هست اثر از غیرخداست
اثر از دنیاست
اثر از تمتعات دنیایی است
اثر از برنامههای دنیایی است.. تو گویی چیزی جز دنیا نیست که باید برایش و دربارهاش حرف زد
حرف دیگری هم هست اگر، ای حرفی است که خالی از عریضه نباشد!. نفس و وجدان را دست به سر کند که دست بردارد: ما تکلیفمان را عمل کردیم...
این زندگی بسیاری از ماهاست، زندگی دور و بر ماهاست
ریشه در زندگی ماست، زندگی که نمیدانیم چگونه و به چه سمتی و با چه هویتی دارد طی میشود، فقط دارد طی میشود...
ریشه در این غفلت ماست و مشغول شدن به امری که فانی است: «ما عندکم ینفد و ما عند الله باق».
دنیا و متاعش مگر چقدر میارزد و چقدر طول میکشد که انسان تمامی سعی و تلاش و انگیزهاش را مصروف آن نماید، «َتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا* نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا»
و آخرتی که باقی است و مزرعهای که کشتزار انسانی است و روحی که با نفحهای الهی در آن دمیده شده است و رفتار و منش و نگرش و دیدگاه و انگیزشهایی که مبنای حیات آن جهانی است و زندگی جاویدان است، چقدر بیارزش است که جز اندکی از عمر آدمی به آن نپردازد!!!
خود را در غفلت پیچیدن و از انس با دیگر غافلان این پوشش را بیشتر تنیدن و از حقیقت بیشتر غافل شدن... این رمز روزمرگیهای ما و غفلتهای چندگانه انسانی ماهاست...
خود را جدا نکردن از محیط و فضا و نگرش و باور و رفتارهایی که تو را در غفلتت فرو تر میکند (... حتی در صله ارحامت: «یوم یفر المرء من اخیه و صاحبته و بنیه») و ارادهای برای آن نداشتن، میشود آن چیزی که اکنون هستی و تا زمانیکه از آن فاصله نگیری و نخواهی که فاصله بگیری، در آن هستی و خواهی بود...
بعضی جاها نور الهی ندارد، چون از خدا آگاهانه و خالصانه چیزی نیست
فقط غفلت است که بر غفلت میافزاید
فقط امر بچه است، امور بچهگانه است،
لطف و لطافتش از نوع بهرهبرداریهای دنیایی و آمادگیهای دنیوی است...
نمیدانند گویی برای چه خلقشان کردهاند، برای که، برای کجا..
فقط میخواهند بگویند و بگذرند و خوش باشند... مبادا به خندههایشان خللی وارد شود و یا ذرهای در سکوت و در درونیات خویش غوطهور شوند، میترسند از تنهایی، میترسند از سکوت، چیزی باید باشد، حرفی باید گفته شود، خندهای باید شنیده شود،
در برخی محفلها نشستن فقط غفلت میآورد، غفلت میزاید، انسان را عقب میاندازد از آن راهی که باید برود و به آن چیزی که باید برسد...
برخی شیوههای زندگی و برخی فضاهای زندگی و برخی افراد و برخی جریانات و برخی دوستان و برخی فامیل و برخی رفتوآمدها میسوزاند، دل را، ریشه دل را، ایمان را، آگاهی و معرفت را و تلاش برای خودسازی و تقوا را...
میگیرد از تو جدیت برای ساختن خودت را، برای ساختن ارزشمندترین نعمتی که خدا به تو عنایت فرموده، نعمت بودنت را نعمت هستیات را عمرت را...
در برخی محافل نشستن و با برخی افراد نشست و برخاستن، اگر اردهای و معرفتی و شناخت و آگاهی نیاورد، دل را میسوزاند، روح الهی دلت را میخشکاند، اینست که گفتهاند بهترین دوستانت آنانند که دیدارشان و مؤانستشان تو را به یاد خدا اندازد و به یاد آخرت اندازد...
البته این ملازم با این است که فقط تو را به یاد دنیا و برنامههای دنیایی نیندازد، و یا اصل و اساس و حجم و سهم دیدار مغلوبه دنیا نشود، بحثها فقط حول پول و درآمد و خرید و خانه و تجهیزات منزل و سفر و خاطره و لطیفه و این برنامه تلویزیون و آن سریال و آن فیلم و این بازیگر و آن عروسی و این مهمانی و آن لباس و این لاغری و آن چاقی و این مو و آن وسیله زینت و آرایش و تنآسایی نباشد...
حال در خود و در اطراف خود و در خانواده و همسر و خواهر و برادر و پدر و مادر و فامیل و دوست و همسایه و آشنا و این و آن و این مملکت و آن دیار... بیندیش و ببین که چند درصد آدمها کییانند و ما جزء کییانیم
و بعد ادعای ایمان کنیم و ادعای شیعهبودن و بعد خالصانه بگوییم اللهم عجل لولیک الفرج
و به یاد آوریم فرمایش ایشان را که اگر خواستن دوستداران ما به ما به اندازه خواستن آبی بود! هر آینه فرج ما فرا رسیده بود....
باور کنیم که نیستیم آنکه باید...
باور کنیم که غافلیم و گمراه؛
باور کنیم که بدیم و جاهل و اما بیش از همه پر مدعا...
باور کنیم همه ذلتها و گرفتاریها از ناحیه خودمان است و ماییم که هنوز شایسته نیستیم و هنوز شایسته نشدهایم و هنوز مؤمن نیستیم آنقدرها...
باور کنیم که «لا یغیروا الله ما بقوم حتی لا یغیروا ما بانفسهم»
باور کنیم که تقدیرمان به اذن خدا به دست خودمان است، به دست خواستهمان و میزان اهمیتی که برای خواستهمان عمل میکنیم...
اللهم اهدنا من عندک و افوض الینا من فضلک و انشر علینا من برکاتک و یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک و صلی الله علی محمد و اله و عجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
جان را رها کردهاند و جسم را چسبیدهاند... وه چه ناکمال معاملهای!!!
دل را رها کردهاند و میل را تمنا نمودهاند، چه ناتمام بینشی!!!
از جسم و هر آنچه به آن است، ذرهای کوتاه نمیآیند و لحظهای غفلت نمیورزند، اما به آنچه در دل و جان و فکرشان وارد میشوند هیچ ابایی ندارند...
آیا نمیدانند که «ای برادر تو همه اندیشهای، مابقی خود استخوان و ریشهای....»
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
(فرقان، 43)