یا من لا هو الا هو
ما عادت کردهایم سرعت خود را با کندترین اگر نه، با معمولیترین آدم ها تنظیم کنیم. اما این را چه کسی گفته است؟
چه کسی گفته فکرت را با یک فکر معمولی بسنجی و به خودت مباهات نمایی؟
چه کسی گفته که اخلاقت را با دیگرانی بسنجی که خلق و خویشان مناسب نیست و جایگاه و اندازه خود را بالاتر ببینی و وجدانت آرام بگیرد؟
چه کسی گفته که ایمان و عبادتت را با از خود پایینتر ها مقایسه کنی؟
چه کسی گفته ظرفیت و عمق آدمی محدود است؟
چه کسی گفته تا همینجا هم که رسیدی خیلی منت گذاشتهای بر عالم و آدم...
چه کسی گفته که حجابت را با حجاب یک آدم معمولی مقایسه کنی و به خود افتخار کنی؟ ... اینها پسماندههای غفلت خورده ذهن همه ماهاست...
خود را دریابیم انسان خود را نشناخته که ارزش خود را نمیداند، آدمی در خود فرو نرفته که دریای بیکران هستی را ببیند، آدمی چیزی ندیده که خود را محدود میکند... دلها را غفلتی زده مثل یک آفت فراگیر که دیگر آن را آفت نمیبینند.
هان برخیزید و بسازید اما اول خویشتن خود را
هان! عمر گذشت، وقت و زمان نیز
هان! به دنبال فرصت نگردید که فرصت همین لحظهای است که اکنون در آن نفس میکشید
خود را دریابید که هر کس شایسته تر است تا خود را دریابد خود را بشناسید که هر کس شایسته تر است که خود را بشناسد
خود را بخواهید و به کمتر از حقیقت خود راضی نشوید که جز خود را نتوانید سرزنش کرد
هیچ چیز، هیچ چیز در این دنیا ارزشمندتر از خود آدمی نیست کیمیای درون گنج جاویدان هستی است در درون هر یک از انسانها
" من عرف نفسه فقد عرف ربه"
و آن کس که خدا را نشناسد و فراموش کند حقا که خود را نیز فراموش میکند و غرق میگردد در دنیایی که سایه ای بیش نیست و ارزش عمق درونی خود را برای همیشه رها میکند و به جای آنکه بداند به کجا باید برود، عمر و انرژی و زندگی اش را در راهی صرف میکند که بهزودی از دست میرود
مرگ در کمین است، هر لحظه هر جا هر نفس... و عجبا که چه زود لحظه به لحظه فراموشش میکنیم یا دانستنمان ما را به حرکتی جدی فرا نمیخواند!!
عجب گرد دنیا و آدمهای سست عنصر راه گم کرده جلویمان را مه آلود کرده است و ارادهای نداشته ایم که کناری زنیم غبار غفلت را
باید گذاشت،
باید جا گذاشت،
باید رفت، باید رها کرد هر آنچه را و هر آنکه را سنگینت میکند،
باید رها کرد، و هجرت کرد از همه خصلتهایی که تو را چسبانیده بر زمین و رنگارنگ دنیا و مقام و مال و منال و جاه و قدرت و علم و جایگاه
باید رها کرد، حیلت را، جامه غفلت را،
به کناری بنهیم هر آنکه را نمیتواند باشد آنچه که ارزشش را دارد،
رها کنیم اما خود را؛ نه او را... او را برخیزانیم چنان که خود بر میخیزیم اما خود را رها کنیم از همه آنهایی که میچسبانندمان بر زمین، بر جایی که هستیم، بر جایی که نرسیده ایم...
اگر راه را دیده ایم درنگ و کوتاهی معنایی جز بی ارزشی به خود ندارد، اگر دیدهای جایی را که باید برسی، سستی تباه کردن خود به دست خود است
دنیا را! دنیا را! دنیا را!!
که میفریبد به ظاهر...
از آن همانقدر برگیرید که ضرورت است که باقی غفلت است از آن آنقدر بخواهید که لازم است، نه آنقدر که دیگران دارند
زمان را و عمر را در راه معرفت و ایمان و خودسازی و شناخت و آگاهی و عمل صالح صرف کنید که جز این خسارت است
اما آنکه دانست و شتافت، فهمید و برداشت. آنکه رفت، رسید، و آنکه رهوارتر و سبکبارتر بود... زودتر و راحت تر و بهتر.
انسان حدی ندارد و شناخت و معرفتش پایانی ندارد
"السابقون السابقون اولئک المقربون"
یک نکته ای هست که همه را از آن خواب برده،
:اگر درآمدت هم آنچنانی باشد، زندگیت نباید آنچنانی شود"
زندگی حد دارد، اندازه دارد، سقف دارد،
بله خانه مناسب داشته باش که خود و فرزندانت و خانوادهات راحت باشند و یک ماشین کاملاً معمولی برای رفع برخی نیازها
اما وسایل نو و تازه و انواع و اقسام تجملات و مظاهر دنیا در خانه هیچ معنایی ندارد...
ضمن آنکه نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست، به اشتباه جا افتاده که باید بدهی بچه بخورد تا چشم و دلش سیر شود،
اطراف و ناخودآگاه ما و فرهنگ ما پر شده است از خطاها که به آن هم بالیده میشود
فکر میکنند زندگی یعنی پول در آوردن
یادشان رفته که "ای برادر تو همه اندیشه ای، مابقی خود استخوان و ریشه ای"
نمیدانند که " نه همین لباس زیباست نشان آدمیت"
نمیدانند از کجا آمدهاند و یادشان رفته آمدنشان بهر چه بوده؟!
نمیفهمند به کجا باید بروند....
همه دارند خود را خود فریب میدهند
رفاه و راحتی شده آمال زن و مرد و پیر و جوان و بچه و کودک...
نمیدانند آن بهانه است،
"و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون"
اصلاً نمیدانند که عبادت چیست؟!
راه گم کرده ایم همه، اما خود متوجه نیستیم گویا
از راه صلاح فرسنگها فاصله گرفته ایم در درون و برون و ظاهر و باطن، اما گمان میکنیم که چه خوب هستیم و خواهیم بود... گرد غرور و کبر چه آرام بر ما نشسته اما خود نفهمیدهایم...
نمیدانیم با پول چه کنیم؟ نمیدانیم چرا باید زندگی کنیم؟ نمیدانیم چه باید کنیم؟
اگر پول اضافه داری، بگذار دیگرانی که در زمستان لباس گرم و خانه گرم ندارند، استفاده ببرند
کار کن و درآمد داشته باش اما نه برای خودت و خانواده خودت
برای انسانها برای همه
برای همه آنهایی که نیاز دارند و نمیتوانند
بیمار دارند در خانه
زمینگیر شده اند در خانه
دختر و پسر جوان دارند در خانه و وقت ازدواجشان است
چرا نباید این گونه شود، چرا نباید نتوانی وقتی از دم در خانهای میگذری، که صاحبش صدای نالهاش از نداری و گرفتاری بلند است، شب دم در خانهاش پول موردنیازش را بگذاری و بگذری، که نه او تو را ببیند و نه تو او را
مردم در خود غافل شدهاند دنیاگرایانه
این چه اوضاعی است که مردم خود، خویشتن خویش را گول میزنند و فریب، فکر میکنند خیلی مؤمن اند!!.؟
یکی همه ما را از خواب بیدار کند....
بسم الله الرحمن الرحیم
"اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ" (انبیاء، 1)
در گذار روزگاران فراموش نکنیم آنچه را که باید... که نزدیک است موعد رفتن و دیدن...
که امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
"خداوند رحمت کند کسی را که میداند از کجا آمده است، در کجا هست و به کجا میرود."
امید است که راهی باشد برای دیدن و خوب دیدن، شنیدن و خوب فهمیدن... که راه دراز است و مقصد بلند و حوادث بسیار و غفلت نزدیک...
که انسانیت انسان، به جان اوست و معرفت او و شناخت او و فهم او:
جان که دیگر شد، جهان دیگر شود...
پس باید درست فهمید و درست شناخت و درست گام برداشت و درست حرکت کرد و امید داشات به فضل بهترین و برترین و پاکترین وجود مطلق:
"و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" و این به حکم موعظه الهی است:
" انما اعظکم بواحده، ان تقوموا لله مثنی و فردا"
راه تنها یک راه است و جهت تنها یک جهت است و ما بقی گمراهی و ضلالت و تباهی است و خسران :
"والعصر، ان الانسان لفی خسر"
و شاید تنها راه برون رفت از این تباهی
"الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"
دانستن و درک و عمل مبتنی بر ایمان، حق و صبر و توصیه به آنها
که انسان از ریشه نسیان است و نسیان منشاء غفلت و آن رمز حیرانی و گمراهی و تباهی ...
پس بر خداوند بلندمرتبه توکل می کنیم و از او استعانت می طلبیم و دست همه حق خواهان عالم را می فشاریم برای یک خیزش بزرگ و استوار و محکم انشاءالله تعالی.