اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُون

تحلیلی- زندگی دینی، انسانی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُون

تحلیلی- زندگی دینی، انسانی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی

انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا

بسم الله الرحمن الرحیم


مسائل سخت است یا سخت می‌شود یا این قابلیت را در خود دارد اگر درست و اصولی با آن مواجه نشوی

روحیه، مدارا کردن، صبر داشتن، قضاوت عجولانه نداشتن، هدف‌دار بودن، جدی بودن، تلاش‌کردن...

اینکه خیلی‌ها گمان می‌کنند باید همه چیز حاضر و آماده باشد و چون چنین نیست، پس اوضاع خیلی بد است....

این یک ضعف روحی است که خیلی در مردم شایع است و شیوع دارد، مخصوصاً آنهایی که به نظر روشنفکر هستند و یا اهل فکر و منطق و علم خود را دانسته و یا اهل مال و ثروت و یا موقعیت قابل توجه از سوی عموم هستند...

می‌گویند مثلاً شرایط کشور چون اینجوری که باید باشد نیست، پس کلاً ارزش ماندن ندارد... یا ارزش دل سوزاندن ندارد...

البته اینها هیچ‌وقت نمی‌گویند پس باید با این شرایط چه کسی همین شرایط بد را درست کند، یا اصلاً چه جوری باید درست کرد... یعنی نه اینکه نمی‌دانند بلکه می‌گویند آنها که وظیفه دارند، باید این کار را کنند... و یا اگر دیگران اینکار را کنند ما هم کارمان را انجام می‌دهیم و یا از این قبیل. این در سطح ملی و اجتماعی خیلی عینیت دارد اما در سطوح دیگر نیز چنین شرایطی هست و اغلب از یک رویکرد و شیوه ورود تبعیت می‌کند، مثلاً در سطح ارتباطات فردی، در سطح کار و محیط کاری، در سطح خانواده.

فردی که ازدواج کرده انتظارش اینست که همسرش یک همسر تمام و کمال باشد و هیچوقت این را به خود نمی‌گوید که به قول شهید مظلوم بهشتی، "انسان موجودی است در حال شدن". برای اصلاح و رسیدن به آن حد تلاش نمی‌کند و یا صبر نمی‌کند و در واقع اصلاً چنین نمی‌اندیشد که باید این مسیر طی شود و اندک هستند کسانی که به حد کمال و اتمام مطلوب رسیده باشند...

در واقع باید گفت زندگی طی همین مسیر به شیوه‌ای درست است، اما شیوه درست زندگی اصولاً چیزی است که دین بر آن ناظر و راهنما و هدایت‌کننده است، دین چارچوب این مسیر درست را معرفی، قالب‌بندی و هدفگذاری می‌کند و قواعد اصلی حرکت درست را بیان می‌نماید، با این تفسیر دین نه چیز مازاد که عین خود حقیقت و درستی زندگی است، در واقع جلوه مطلوب زندگی درست را باید در دین جستجو نمود.

توضیح آنکه برخی دین را موجودیتی اضافه یا تحمیلی یا انتخابی (از حیث بودن یا نبودنش فرقی ندارد) در نظر می‌گیرند که با این نگاه، فرد می‌تواند دیندار باشد یا نباشد و دیندار بودنش هیچ حسن خاصی ندارد یا نمی‌تواند داشته باشد... اما نگاه واقعی اینست که کسی که دین ندارد اصولاً زندگی درستی ندارد یا تضمینی برای درستی زندگیش نیست.

با این فضا دین در چه ابعادی از زندگی حضور دارد یا باید حضور داشته باشد؟

 اولاً باید گفت که شق دوم سؤال قاعدتاً با این توصیف، سؤال صحیحی به شمار نمی‌آید لااقل از این دست که مثلاً بگوییم حالا چرا باید غذا خورد؟

این سؤال در اهمیت و ضرورت واقعی خوردن غذایی که بدون آن هیچ کس زنده نمی‌ماند خللی ایجاد نمی‌کند، بلکه در عمل از میزان ضرورت آن نیز نمی‌کاهد اما در عین حال سؤال مفیدی می‌تواند باشد البته برای نه انسان‌ها شاید موجودات دیگری که بدون غذا خوردن هم زنده می‌مانند و می‌خواهند بدانند چرا باید غذا هم خورد!!

با این حال، اگر دین رویه حقیقی زندگی درست باشد، سؤال از اینکه کجای زندگی باید حضور داشته باشد هم سؤالی بی مورد است، زیرا، حقیقت زندگی است، آیینه روش درست زیستن است، مگر اینکه بخواهیم بدانیم چگونه باید درست زندگی نکرد؟ این سؤال منطقی‌تر به نظر می‌رسد و جواب آن اینست که به دین پایبند نباشید آنگاه به معنای واقعی کلمه درست زندگی نخواهید کرد یا بهترین مسیر زندگی شما نخواهد بود؛ مسیری پر از تجربه‌های مختلف، متنوع و البته پر خطر که گاه شاید تمام هستی‌ شما هدر رود! البته این مسئله انقدر روشن هست که با قاطعیت در قرآن آمده باشد "انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا" (انسان، 3).

در واقع التزام به دین، شکرگذاری خداوندی است که حقیقت زندگانی را بر ما تابانده است و بی‌دینی کفر و ناشکری عظیمی است که تمامی عقل و منطق و وجدان هر بشری آن را درک می‌کند که البته یک شرط ساده اما بزرگ دارد و آن اینست که انسانیت خود را حفظ کرده باشد! و هنوز برای انسانیت خود نقطه‌ای باقی گذاشته باشد.. این چنین آدمی هم قابل اصلاح است و به همین دلیل، خداوند، توبه‌پذیر.

 

و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

بسم الله الرحمن الرحیم


گویی فراموش شده است، نوع نگاهی که باید در تک تک افراد مسلمان مومن نهادینه شود و از آنان برون تراود!


ما نیامده ایم فقط برای زندگی کردن و از عهده زندگی کردن بر آمدن

ما آمده ایم تا مجاهده ای کنیم برای تعالی و برای بندگی

ما آمده ایم برای عبد بودن و عبد شدن و عبد ماندن

"و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" (ذاریات، 56)


و برای آن باید تلاشی کرد تا شایستگی آن را بدست آورد تا رحیمیت خداوند و لطفش روزی و رزقی بر تو عطا فرماید که مرتبه ای به بالاتر راه یابی و بهتر ببینی و بیشتر درک کنی و جامعتر بنگری و عمیق تر بفهمی و خالص تر عمل کنی


باید مجاهده و تلاش کرد برای این

یعنی باید این را دانست که اولاً چنین چیزی را از ما خواسته اند

تا نیت کنی که بدان برسی

و چون به این امر شناخت یافتی و نیتت خالصانه بود، اینک موقع مجاهده و تلاش است، مجاهده ای کامل با مال و جان و انفس و با شناخت و با توکل که فرمود:


"و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین" (عنکبوت، 69)


الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ

بسم الله الرحمن الرحیم 

  

می‌گویند برخی .... که نباید لعن کرد! 

 اشکال می‌کنند که چرا در زیارت عاشورا این همه لعن هست؟! 

 

وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا (اسراء 60) 

 

 

و اما خداوند این شجره بنی امیه را شجره‌ای "ملعون" می‌نامد در قرآنش 

 

و طغیان کبیر آنان، همان "یزید" این شجره ملعونه است که بر آل یاسین که تنها آل سلام فرستاده شده خدا در قرآن است چنین طغیان بزرگی که دیگر چنین عبارتی در هیچ جای قرآن نیست 

و این آیه بعد از بیان کشتن ناقه الله صالح است... 

  

* در تفاسیر آمده است: رویای پیامبر -صل الله علیه و آله- بالا رفتن بوزینه ها از منبر پیامبر -صل الله علیه و آله- بوده که وقتی پیامبر از جبرئیل پرسید چه زمانی است، می‌گوید حدود چهل سال بعد از هجرت تو. 

 

 

درون پاک و ضمیر خبیث

بسم الله الرحمن الرحیم 

  

آنگاه که دل و ضمیر آدمی پاک شد، صیقل یافت و صفا پیدا کرد آنگاه میوه آن نیز مناسب و دلپذیر خواهد شد.  

ایمان دل را نورانی می‌کند و ضمیر را روشن می‌نماید و عمل صالح می‌شود  

عمل صالح میوه ایمان است... 

 

اما دل ناپاک هر آنچه از آن برون تراود هم ناپاک و نامناسب است: 

«و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الا نکدا کذلک نصرف الایات لقوم یشکرون»  (اعراف، 58) 

زمان در گذر است...

یا هو

بسم الله الرحمن الرحیم


*

فرصت‌ها می‌گذرند گاهی آنقدر زود یا نه؛ معمولی، اما تو آنچنان غافلی که گمان نمی‌بردی چنین شود!!

در چند ماه قیمت طلا، سکه، دلار، لوازم خانگی، لپ‌تاپ، پرینتر، لوازم خانگی، ورزشی و... چنان رفت بالا که نفهمیدی چه شد!

قیمت‌هایی که چند برابر شدند! گاهی میگویی یا میگویند ای کاش میخریدم زمانی که ارزان بود! بعد با خود میگویی می‌شد و می‌توانستی بخری اما خوابی در چشمت افتاد و در متن واقعیتها و این روندها نبودی، هی گفتی نه نمی‌شود ارزان می‌شود از این گران‌تر که دیگر نمی‌شود، کنترل می‌کنند و... چشم باز کردی طلا 115 هزار تومان، سکه 1145000، دلار 2900 تومان و به هیم منوال بقیه!!

این بحث روزهای امروز است...

در سر کار، در خانه، در مهمانی، در فکر...

*

عمر آدمی البته از این بدتر است!

اطرافیان آدمی از این زودتر ممکن است دیگر نباشند یا آنی دیگر نباشند که می‌شد بودند

سلامتی، نفس، عزت، جوانی، عمر، پاکی، ....

پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر، فرزند، دوست، همکار، معلم، استاد، همسایه، ...

و خود!

قدر می‌دانیم؟!

مواظب هستیم؟!

فرصت را می‌شناسیم؟!

به آنان توجه لازم را می‌کنیم؟!

خود را و دیگران را آماده کرده‌ایم؟!

**

و عمری که میرود دیگر اما بر نمی گردد!

و آنچه که در پیش روی ماست، سخت و دشوار و دقیق است

بانگ رحیلمان در پیش است و خواب و غفلت دنیا بر ما مستولی...

**

و حال بنگریم که:


"والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"